لجن!
واسه یک قرون صبح تا شب حروم حلال می کنند
و اونقدر دارند که هفت پشتشون بخورند
و با اینحال واسه یک قرون دیگه دارند حق بقیه را می خورند
بدم می یاد
متنفرم
لجنند
..........
ببخشید که اینجوری نوشتم
امروز یک کم اعصابم خراب بود
احساساتی شدم
واسه یک قرون صبح تا شب حروم حلال می کنند
و اونقدر دارند که هفت پشتشون بخورند
و با اینحال واسه یک قرون دیگه دارند حق بقیه را می خورند
بدم می یاد
متنفرم
لجنند
..........
ببخشید که اینجوری نوشتم
امروز یک کم اعصابم خراب بود
احساساتی شدم

قسمتم بوی دود و رنگ و خاکستر شده
کشورم مادر یک مشت شکلک و گلهای پرپر شده
قسمتم آه و ناله، درد و بی سامانی
رنگ برادر پریده پر از پریشانی
قسمتم فیر، زخمی، بچه های یتیم
مادران شیون کنان در هر کناری
قسمتم دلهره، ترس، انتحار
گریه کودکان کرده مرا بی قرار
قسمتم خون، زجه، دست های بر بادرفته
کشورم مادر یک مشت کودک بی اولاد
قسمتم بی قراری، شب زنده داری
خواهرم گریان، نشسته آرام کناری
قسمتم آب مانده، نان خشک
پدر دستش پینه بسته، حیران
قسمتم درد، رنج، ناله و آه
کشورم در خون خفته بی اولاد
حقوق زنان و چالشهای پیش رو
جمال جعفری
وقتی صفحات تاریخ را ورق میزنیم و تاریخ کشورها و ملت ها را مطالعه میکنیم، همیشه بوده اند عده ای که خواسته اند دیگران را تحت سلطه و استعمار خویش قرار دهند و در مقابل همیشه عده ای بوده اند که خواسته اند خود را از تحث سلطه و استعمار دیگران برهانند و این کنش و واکنش باعث درگیری های زیادی در تاریخ و حدوث جنگ های خونین و قتل عام های زیادی شده است.
بعد از آنکه تمدن ها به شکل امروزی شکل گرفت و سطح علم و دانش بالا رفت، کم کم اقشار ضعیف جامعه به فکر عدالت و مساوات افتادند و برای رسیدن به این حقوق خود جانفشانی های زیادی کردند.
زنانی که در طول تاریخ با مظلومیت های بسیاری روبرو بودند و نابرابری های زیادی را به چشم دیده اند، برای یافتن جایگاه واقعی خویش تلاش های زیادی کردند و توانستند به موفقیت های چشمگیری نیز دست یابند.
زنان در کشورهای اروپایی و آمریکایی از زمانی که پی بردند انسانها برابرند و نباید به آنها به دیده یک کالا و یک نابرابر نگریسته شود، بلکه آنها هم به مثابه یک انسان دارای تمام حقوقی هستند که مردها دارند، برای رسیدن به این حقوق خود مبارزات سخت و طاقت فرسایی انجام دادند، تاریخ پر است از شیرزنانی که برای رسیدن به عدالت و برابری و به دست آوردن جایگاه واقعی خدادادی و ذاتی خویش جان هایشان را از دست دادند.
افغانستان کشوری است که از دیرباز دچار مشکلات و چالشهای زیادی بوده است و در این مسیر دشوار مشکلات زیادی را متقبل شده است.
زنان به عنوان نیمی از پیکره جامعه نیز از گیر و دار این حوادث دور نمانده و حتی در اکثر اوقات، شرایط زنان به مراتب گران تر و بحرانی تر از سایر اقشار جامعه بوده است.
زنان طی چند دهه اخیر با مشکلات و رنجهای زیادی دست و پنجه نرم کردند و بی عدالتی های زیادی را تحمل کردند.
فروپاشی طالبان نقطه عطفی شد برای مردم و مخصوصاً زنان افغانستان تا بتوانند کمی از دردهای خود را تسکین دهند و هویت و جایگاه از دست رفته خود را باز یابند.
بعد از حدود گذشت یک دهه، زنان در بعضی عرصه ها رشد قابل وصفی داشتند و توانستند پا به پای مردان گام بردارند اما آنچنان که انتظار میرفت تغییرات اساسی و بنیادی رونما نشد و زنان نتوانستند جایگاه و هویت واقعی خویش را بازیابند و هنوز هم در اکثر ولایات و مناطق دوردست کشور از زن به عنوان یک نابرابر یاد میشود.
با ورود نیروهای بین المللی به کشور و رانده شدن نیروهای شوری و طالبان به مناطق مرزی، امنیت نسبی در اکثر ولایات و شهرهای کشور به وجود آمد و در زیر چتر این امنیت به وجود آمده زنان شروع به ترقی و پیشرفت کردند و توانستند در بعضی ساحات به موفقیت های بزرگی نایل شوند.
این تغییرات مثبت فقط در بعضی مناطق کشور و شهرهای بزرگ به وجود آمد و در مناطق دوردست و روستاها با وجود تلاش های حکومت و جامعه جهانی، شرایط زنان تغییرات چشمگیری به خود ندید.
هر چند ریشه این مشکلات و عقب مانی زنان، ریشه های تاریخی و سنتی دارد و نمی توان طی یک دهه آن را عوض کرد، اما این را هم نباید از یاد برد که زنان نیمی از پیکره اجتماع را تشکیل میدهند و برای ساخت جامعه مترقی و پیشرفته باید زنان دوشادوش مردان حرکت کنند در غیر آن جامعه موثریت و کارآیی خود را از دست خواهد داد.
یکی از بزرگترین مشکلاتی که فراروی جامعه زنان وجود دارد و باعث شده است که آنها نتوانند پا به پای زنان دیگر جوامع از حقوق خود دفاع کنند و به آن دست یابند، وجود یک روحیه منفی و یاس در بین زنان افغان میباشد.
عده کثیری از زنان افغان مخصوصا زنان روستایی، هنوز باور ندارند که آنها هم به عنوان نیمی از پیکره جامعه دارای حقوقی برابر با مردان هستند و هنوز به حقوق خود به دیده شک و تردید مینگرند و خود را لایق و شایسته این حقوق نمیدانند.
ریشه این طرز دید و مفکوره از تلقین های غلط در دوران کودکی زنان حکایت دارد و برای رفع این طرز دید باید با حوصله و آرام آرام گام برداشت و به صورت اساسی و زیربنایی اقدام کرد.
اطفال چه پسر و چه دختر باید از همان آوان کودکی با این مفکوره بزرگ شوند که آنها همه با هم برابر و مساوی هستند و هیچ برتری نسبت به یکدیگر ندارند.
بعد از آن باید شرایط جامعه را طوری عیار ساخت که زنان از حضور در اجتماع و سهم گرفتن در آن احساس خطر و ترس نکنند و بتوانند به صورت آزاد نظریات و عقاید خود را بیان کنند.
در این اواخر زمزمه هایی از مصالحه به با طالبان به گوش میرسید که کم کم رنگ و بوی جدی تر را به خود گرفته و در این زمینه حرکت های اجرایی و جدی صورت گرفته است که از شورای عالی صلح میتوان به عنوان یکی از این حرکت ها نام برد.
شورای عالی صلح که به عنوان مجری برنامه آشتی حکومت فعالیت می کند در این اواخر دیدارهای زیادی را در راستای مصالحه انجام داده است.
هر چند نمیتوان به این زودی امید داشت که طالبان پیشنهاد حکومت را قبول کنند و دستاوردهای یک دهه جامعه جهانی و حکومت را بپیذرند و به پروسه مصالحه بیپوندند اما چیزی که باید روی آن تمرکز کرد این است که این حرکت شروع شده است و باید اگاهانه با این مسائل برخورد کنیم و نباید اجازه داد که به صورت عام حقوق تمام مردم افغانستان و به صورت جز حقوق زنان نادیده گرفته شود.
سوالی که در اینجا گنگ و مبهم باقی میماند این است که از یک سو حکومت بارها از طالبان دعوت به مذاکره و مصالحه نموده است و در عین حال بر دستاوردهای یک دهه اخیر خود هم اصرار میورزد و از سوی دیگر طالبان اگر این دستاوردها را قبول دارند چرا به پروسه صلح نمیپیوندند و صلاح هایشان را به زمین نمی گذارند و اگر قبول ندارند چرا حکومت از آنها دعوت به مذاکره مینماید؟ این تناقض را حکومت چگونه جمع خواهد بست؟
بیکاری و تاثیرات فردی و اجتماعی آن بر جوانان
جمال جعفری
روزانه هزاران نفر در آروزی یافتن کار از خانه هایشان بیرون میشوند و خود را به دست سرنوشت میسپارند تا شاید بتوانند کاری برای خود پیدا کنند؛ اما دریغ از پیدا شدن کار.
هزاران جوان افغان روزانه ساعتهای متمادی وقت خود را در کنار چوکها و سرکها در انتظار یافتن کار صرف میکنند اما اکثر آنها خیلی خوش شانس نیستند و تنها عده اندکی از آنها میتواند برای خود کار، آنهم موقت پیدا کنند و هنگامی که آفتاب باز طلوع کرد، روز از نو، روزی از نو.
متاسفانه گراف بیکاری در کشور رو به رشد است و حکومت نتوانسته است آنگونه که انتظار میرفت در رفع این مشکل فعالیتهای مثمر ثمر صورت دهد.
در ابتدا به نظر می رسد باید تعریفی از کار، بیکاری و عوارض بیکاری داشته باشیم تا بتوانیم مفهوم بیکاری و نرخ بیکاری را درک کنیم.
کار از دو دیدگاه تعریف شده است. از نظر جامعه شناسی و از نظر اقتصادی. از لحاظ اقتصادی کار به فعالیتهایی گفته میشود که در آن تولید، درآمد و دریافت مزد مطرح باشد. به عبارت دیگر، کار فعالیتی است که انسان به قصد تولید چیزی آن را انجام میدهد.
پس بر اساس این تعریف به کلیه فعالیت هایی که به درآمد، پاداش و دستمزد بیانجامد، چه از طریق مشاغل رسمی و فنی باشد و یا کارهای غیر رسمی مثل دکان داری و کمیشن کاری کار اطلاق میشود. از نگاه اقتصادی به کلیه فعالیتهایی که در راستای منفعت و کسب سود انجام میگیرد کار اطلاق میشود و به معیارهای دیگر کاری ندارد که این شغل آیا رسمی است یا غیر رسمی، قانونی است یا غیر قانونی.
جامعه شناسان این تعریف را مورد قبول نمیدانند و نقطه تاکید خود را بیشتر روی هنجارهای اجتماعی متمرکز کرده اند. آنها در تعریف کار مشخصههای فرهنگ و ارزشهای اجتماعی هر ملت را ملاک قرار داده اند و تعریف خود را روی این اصلها بنیان نهاده اند.
از نظر آنها، کار به فعالیتهایی گفته میشود که از ثبات و پایداری بیشتری برخوردار باشد و فرد در یکی از مراکز دولتی یا شخصی به کارهای آبرومند و فعالیتهای قابل توجه بپردازد. به طوری که از نظر ارزشی و هنجاری مورد حمایت جامعه و مورد پسند دیگران باشد و فرد نیز در برابر این فعالیت معاش کافی نیز دریافت نماید.
جامعه شناسان فعالیتهایی را که مطابق هنجارهای اجتماعی نباشد کار به حساب نمیآورند و آنها را حتی با دیده مزموم و سرزنش مینگرند مانند قاچاق، خرید و فروش مواد نشئه آور و ... و یا حتی فعالیتهایی که فرد از آنها رضایت ندارد یا کفاف زندگی وی را نمیکند چون از ثبات و استحکام لازم برخوردار نیست به نظر آنها نمیتوان به این فعالیتها کار اطلاق کرد و آنها را شغل کاذب یا دروغین مسمی می کنند.
از دیدگاه این گروه عوامل متعددی باعث میشود که شخص به جای اینکه به کارهای آبرومندانه و ثابت روی بیاورد، به کارهای کاذب روی بیاورد و خود این کارهای کاذب نیز اثرات فردی و اجتماعی روی فرد و محیط وی می گذارد.
اما آنگونه که دیدیم اقتصاددانان به شرطی که افراد دارای شغلهای کاذب بتوانند مصارف و هزینههای زندگی خود را تامین نمایند، به فعالیت آنها کار اطلاق میشود برعکس جامعه شناسان که این فعالیتها را کار نمی پندارند.
بیکاری، حالتی است که در آن اشخاص به کار اشتغال نداشته باشند و یا در جریان انتقال به کار جدیدی باشند و یا نتوانند با مقدار معاش واقعی، کار بیابند. دفتر بین المللی کار نیز بیکاری را اینگونه بیان داشته است که "تمام افرادی كه در يك روز معيّن در جستجوي كارند امّا با وجود داشتن توان براي انجام كار موفق به كسب كار نميشوند، بيكار به حساب ميآيند."
به بیان دیگر بیکار شخصی است که دنبال کار است ولی کاری را با معاش کافی و عادلانه پیدا نمیکند، پس وی صفت بیکار را کسب میکند.
بیکاری اثرات فردی و اجتماعی زیادی روی شخص و خانواده و محیط برجای می گذارد. بیکاری میتواند شخص را گوشه گیر، ترسو، غیرفعال و حتی میتواند اشخاص را به ورطه نیستی و نابودی و تباهی بکشاند.
مهمترین عوارض بیکاری از نظر کارشناسان جامعه شناسی احساس پوچی و بی ارزشی، فقر، سوق یافتن به سمت جرم و جنایت، اعتیاد به مواد نشه آور و عقب ماندگی کشور، است.
شخص بیکار به خاطر فراهم نبودن شرایط و زمینه مساعد برای کار مورد نکوهش و سرزنش خانواده، اقوام و اطرافیان خویش قرار میگیرد و باعث میشود اطرافیان وی ارتباط سرد و خشکی با شخص برقرار کنند و در این صورت است که شخص بیکار احساس پوچی میکند و خود را پستتر و پایینتر از دیگران می پندارد.
احساس بی ارزشی، بدترین حالت برای شخص بیکار است چرا که وی برای خود ارزشی قائل نیست و خود را جدای از اجتماع می بیند، در چنین حالتی ممکن است عکسالعمل های متفاوتی از شخص بیینیم. ممکن بعضی از آنها دست به خودکشی بزنند و یا اینکه بعضی دیگر در صدد انتقام از جامعه برآیند و اعمال ضداجتماعی را مرتکب شوند.
یکی دیگر از اثرات بیکاری فقر و محرومیت وی از رفاه و آسایش و امکانات مادی است. بیکاری عامل و سبب میشود که شخص بیکار نتواند از سهولتهای زندگی اجتماعی به نحو احسن استفاده کند و خود و خانوادهاش را در یک محرومیت قرار میدهد. این مسئله میتواند طی زمان متمادی آرامش روحی و روانی شخص و خانواده وی را مختل بسازد و حتی فرزندان اینگونه خانوادهها نیز نمی توانند از سهولتهای ساده و ابتدایی زندگی مثل تحصیل استفاده کنند.
در چنین خانواده هایی کودکان با یک احساس سرخوردگی عجیبی روبرو هستند. از یک طرف میل کودکانه آنها باعث میشود که به طرف امکانات مادی بروند و خواهان استفاده از آن باشند، اما از طرف دیگر چون خانواده آنها دارای بنیه اقتصادی ضعیف است نمیتوانند از آنها استفاده ببرند و در درون خود دچار نوعی سرخوردگی از خود، خانواده و اجتماع میشوند و حتی در حالات حاد و خطرناک این وضعیت بنیان خانواده از هم میپاشد و یا باعث تباهی خود و اطرافیانش میشود.
بیکاری میتواند شخص را به سوی ارتکاب جرم سوق دهد. بیکاری عاملی است که شخص برای تامین منافع خود و تامین زندگی، مرتکب کارهای خلاف و ضد اجتماعی شود. تحقیقات جامعه شناسان نشان میدهد که حدود نیمی از افراد مجرم، بیکار بودهاند یا سابقه بیکاری داشته اند. جوانی که در آرزوی کار است و کاری پیدا نمیکند خسته و ناامید میشود، اما از طرفی باید نیازهای مادی وی تامین شود و شخص راهی جز ارتکاب جرم ندارد و وی ناچار برای تامین نیازهای اساسی و اصلی خود و فامیل خود، مرتکب جرم شود.
اعتیاد یکی از بارزترین نمونههای بیکاری در بین جوانان است. جوانانی که بعد از جستجوی کار ناامید می شوند، در محلات خاصی جمع میشوند و اشخاص مثل خود را می یابند و بنابر عدم موجودیت برنامه کاری دست به قمار، فحشا و ... میزنند و به تصور اینکه می توانند با توسل به مواد نشه آور از غم دنیا رهایی یابند خود را در چنان دامی میاندازند که رهایی از آن کار بسیار مشکلی است.
یکی دیگر از اثرات مخرب بیکاری، عقب ماندگی کشور است. وقتی که قشر جوان یک کشور و مملکت وقت خود را بیهوده تلف میکند و کاری برای انجام دادن ندارد چگونه کشور پیشرفت کند؟ جوانانی که در همه جای دنیا یکی از مهمترین و غنیترین ثروت هر کشور به حساب میآید در افغانستان بر اثر عوامل مختلف بیکار هستند و به جای اینکه باری از دوش این کشور و مردم بردارند سربار جامعه هستند و خود یک مشکل.
پیشرفت یک جامعه مرهون زحمات و تلاشهای جوانانی است که وقت خود را صرف خدمت و پیشرفت علم و صنعت کشور میکنند، اما جوانان کشور ما نتوانستهاند هویت واقعی خویش را دریابند و به رسالتی که به دوش آنها است جامعه عمل بپوشند.
بر اساس ارقامی که دولت ارائه کرده است حدود 3 میلیون نفر بیکار در کشور وجود دارد که نسبت به شرایط جوی و اقلیمی، این میزان در بعضی فصول سال افزایش چشمگیری می یابد، مثل بیکاری بعضی از شغلها در زمستان و بیکاری زارعان در بعضی فصول سال.
باید عوامل و دلایل بیکاری در افغانستان را جستجو کرد تا بتوان با شناسایی این عوامل نرخ بیکاری در کشور را کاهش داد.
یکی از دلایل بیکاری در افغانستان نبود زیرساختهای اقتصادی است. جنگهای سه دهه اخیر زیرساختهای اقتصادی کشور را ویران کرد و دولت فعلی نیز نتوانسته است توجه جدی به این عرصه داشته باشد. هرچند بعد از گذشت چند سال، حکومت کارهای زیادی در این زمینه انجام داده است و فرصتهای شغلی زیادی را به وجود آورده است، اما متناسب با نیازهای جامعه و نرخ بیکاری در کشور نیست. مقامات مسؤول عنوان داشته اند که ایجاد اشتغال یک امر زمان بر است و نیاز به زیرساختهای زیادی دارد که خود طبعاً وجوه مالی زیادی را می طلبد.
رواج فرهنگ مصرفی در بین مردم و تبدیل شدن افغانستان به یک کشور مصرفی روحیه تولید و رقابت تولیدات داخلی با خارجی را نیز سلب کرده است. سرازیر شدن میلیاردها دالر کمک جامعه جهانی به کشور، افغانستان را تبدیل به یک کشور مصرفی صرف نموده است. در این قسمت نیز مسؤولیت مقامات مسؤول در دولت و ارگانهای مربوطه است تا از تولیدات داخلی حمایت نماید و امکان رقابت را با کالاهای خارجی به وجود بیاورد.
افغانستان یک کشور زراعتی است، پس اگر زراعت مجهز به دستگاههای صنعتی شود می تواند تولیدات بیشتری عاید شود و همچنین سطح اشتغال و علاقمندی زارعان به تولید نیز بیشتر می رود. در این زمینه نیز باید مسئولان تلاش و کوشش نمایند تا زراعت افغانستان مدرنیزه شود و دیگر زارعان ترک خانه و زمین نکنند و به شهرها مهاجرت نکنند.
سیاستهای کلان دولت در بخشهای اقتصادی، صحت، معارف، انرژی می تواند قسمتی از مشکل را رفع نماید. وجود امنیت نیز می تواند افراد خصوصی داخلی و خارجی را نیز مشتاق و علاقمند به سرمایه گذاری در کشور نماید.
با وجود منابع غنی و سرشاری که در کشور موجود است، اگر کمی تلاش و زحمت را نیز چاشنی آن بسازیم مشکل بیکاری که بسیاری از مردم کشور از آن رنج می برند، تا حدودی مرفوع خواهد شد. البته تلاش و زحمت صادقانه مردم و سکتور خصوصی نیز را نباید فراموش کرد.